ܓܨܓ    پستــــــ ثابتـــــــ   ܓܨܓ       

 

 

سلام. خیلی خوش اومدین به وبلاگ خودتون..خیلی دوست دارم مطالب رو کامل بخونید نه این که سر سری باز کنید و ببندید. اگه یه نظر هم بدین واقعا خوشحال می شم.  

درضمن یه وبلاگی زدم که توش تمام عکس و تصاویر و شکلک مربوط به هر مناسبتی دسته بندی شده در اختیارتونه.حتما برید سر بزنید و استفاده کنید .

برید به این آدرس

  http://doniaye-shaghayeghi.blogfa.com/  

 ܓܨ☆دنیای شکلک ها☆ܓܨ

 

حتما برید و استفاده کنید

 

ممنون از حضورتون

 

 

من یــه دختـــــر ایرانیـــــــــم....

بـــدان "حـــوای" کسی نــمی شــوم که به "هــوای" دیگری برود..

تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد..

روح خـــداست که در مــن دمیـــده شده و احسـاس نام گرفته..

ارزان نمی فروشمش..

دستــهایم بــالیــن کــودک فــردایــم خــواهـد شـد..

بـی حـرمتـــش نمی کنم و به هــر کس نمی سپارمش.. !

 

داستان..!

 

داستان رمانتیکــــــــــــــــــ...!

برید ادامه مطلب بخونید.....!

زیباست......!

ادامه مطلبــ

                              

 

ادامه نوشته

اگر دختران سرباز شون...!!!

توجه بفرمایید که این مطلب تنها جنبه طنز داشته و خدای نکرده،قصد هیچگونه بی احترامی به بانوان محترم ایرانی را ندارم…

برای خوندن این پست به ادامه مطلب بروید......

شاید خوندنش همش ۵ دقیقه وقتتونو بگیره..اما می ارزههه...!ههههههههههه..!

ادامه مطلبــــ

 

ادامه نوشته

جملات اسمونی...

 

- هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن ..

- نماز وقت خداست انرا به ديگران ندهيم..

- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن ..

- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود ..

- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود.. 

- هرگز از کسي که هميشه با من موافق بود چيزي ياد نگرفتم ..

- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست.. 

- دستي را بپذير که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است ..

- تنها موقعی حرف بزن كه ارزش سخنت بیش از سكوت كردن باشد..

- مرد بزرگ، كسي است كه در سينۀ‌خود ، قلبي كودكانه داشته باشد ..

- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر كه بتوانی چراغی به آن نصب كنی..

- يادها رفتند و ما هم ميرويم از يادها. کي بماند برگ کاهي در ميان بادها ..

- دوست داشتن کسي که لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است ..

- هيچوقت نمی‌توانيد با مشت گره ‌کرده ، دست کسی را به گرمی بفشاريد ..

- نگاه ما به زندگي و کردار ما تعيين کننده ي حوادثي است که بر ما مي گذرد.. 

-هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد ..

- در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد..

 

تست روانشناسی شکل و رنگ

 

تست روان شناسی

از میان 9 شكل زیر ، تصویر مورد علاقه خود را انتخاب كنید ..!

توجه داشته باشید كه رنگ و شكل ، هر دو برای شما خوشایند باشند!!

به ادامه مطلب بروید.. 

ادامه مطلبـــ

 

       

 
ادامه نوشته

عکسهای لو رفته از یک پارتی جنجالی در شمال تهران!!

 

تصاويری كه مشاهده می فرماييد از اين مراسم لهو لعب گرفته شده است...!!!

به علت مورد دار بودن این عکس ها!انها را در ادامه مطلب قرار دادم!مشاهده کنید!

 

عجب!!

ادم وقتی اینارو میبینه مگه میشه حرص نخورههه!!!


ادامه نوشته

طنز!

چرا روي آدرس اينترنت به جاي يك دبيليو، سه تا دبيليو مي‌گذارند؟ چون كار از محكم‌كاري عيب نمي‌كنه!!

آخرين دنداني كه در دهان ديده مي‌شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعي!!

چطور مي‌شود چهارنفر زير يك چتر به‌ايستند و خيس نشوند؟ وقتي هوا آفتابي باشد اين كار را انجام دهند!!

اگر سر پرگار گيج برود چه مي‌كشد؟ بيضي!!

چرا لك‌لك موقع خواب يك پايش را بالا مي‌گيرد؟ چون اگر هر دو را بگيرد، مي‌افتد!!

چرا دود از دودكش بالا مي‌رود؟ چون ظاهرا چاره ديگري ندارد!!

شباهت نون سوخته با آدم غرق شده چیه ؟هر دو تاشونو دير كشيدن بيرون!!


فرق باطری با مرد چيست؟ باطری اقلا يک قطب مثبت داره ولی مرد هيچ چيز مثبتی نداره!!

اختراعی که برای جبران اشتباهات بشر درست شده چيست؟ طلاق!!

چه طوري زير دريايی بعضيها رو غرق مي‌کنن؟ يه غواص ميره در می‌زنه!!

ناف يعني چه؟ ناف نمره صفري است كه طبيعت به شكم بي‌هنر داده است!!

خط وسط قرص براي چيه؟ براي اينكه اگه با آب نرفت پايين با پيچ‌گوشتي بره!!

اگه يه نقطه آبي روي ديوار ديديد كه حركت مي‌كند چيست؟ مورچه‌اي است كه شلوارلي پوشيده!!

بعضيها را چگونه براي هميشه مي‌شود سر كار گذاشت؟ در دو روي يك كاغذ مي‌نويسم: «لطفاً بچرخانيد!!

چرا بعضيها هميشه 18تايي به سينما مي‌روند؟ براي اينكه براي زير 18 ممنوع بود!!

چرا بعضيها با دو دستشان دست مي‌دهند؟ چون فرق دست راست و چپشونو بلد نيستند!!

چرا فيل از «سوراخ سوزن» رد نمي‌شه؟ براي اينكه ته دمش «گره» داره!!

 خوب دوست جونیم این پست تموم شد!!فهلا بای بای!

 

      

عکس های جالبببببببببب!

این پست عکس های جالیه!برای تماشا به ادامه مطلب برید!!حتما دیدن کنیدو لذت ببریددددددددددددددددددددد!!!!

ادامه نوشته

عید فطر مبارک باد...

 

وقتی یادم میاد خیلی ها بودن که پارسال آخرین ماه رمضونشون رو تجربه کردن، دلم میگیره… آخه شاید این بار نوبت من باشه که آخرین مهمونی ماه رمضون رو تجربه کنم…!همیشه وقتی مهمونی ها تموم میشه، حس غریبی دارم…!چه برسه به این دفعه که مهمونی خدا داره تموم میشه…!خدایا خیلی سعی کردم قدر این مهمونی رو بدونم ولی بازم احساس می کنم نتونستم…!!یعنی سال بعد هم ما رو دعوت می کنی؟!!

فطر آمده خوردنی فراوان بخورید /  پیتزا و کباب و مرغ بریان بخوریـد

دزدانه اگر در زمضان می خوردید / شوال رسیده پس نمایان بخورید !

 

استشمام عطر خوش بوی عید فطر از پنجره ملکوتی رمضان گوارای وجود پاکتان.عید بر همه عزیزان و عاشقان مبارک باد

و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم…!!!

 اللهم عجل لولیک الفرج

 

    

جملات زیبا...!!!

در این پست جملات زیبایی گذاشتم.امیدوارم بخونید و استفاده کنید!

 

گاهي دلم براي چوپان دروغگو خيلي مي سوزد ؛ بيچاره 2 بار بيشتر دروغ نگفت انگشت نما شد ... ولي ما هنوز صادق ترينيم...!!

 

یادش بخیر...وقتی بچه بودیم آینه شکسته ها رو جمع میکردیم.میگرفتیمشون به سمت خورشید.بعد یه کم مایل میکردیم به سمت جاهای تاریک..تا اونجاها رو روشن کنیم.در ظاهر ما اون جاهای تاریک رو با اون آیینه شکسته ها روشن میکردیم.ولی در واقع اون آیینه ها از خودشون نوری نداشتن.این نور خورشید بود که از طریق آیینه اونجاهارو روشن میکرد.ما آدمها هم مثل همون تیکه های آیینه میمونیم.....از خودمون هیچی نداریم...اما همین که رو به خدا کنیم.بعدش میشیم انعکاس دهنده نور خدا....و چه زیباست خدایی شدن....!!

 

گر مهر علی..به دل به قدر عدس است......از بحر نجات تو همین ذره بس است.....جز مهر علی نیست رهی سوی بهشت....در خانه اگر کس است..یک حرف بس است...!!

 

زغال سنگها وقتي كه تحت فشار و حرارت زياد قرار ميگيرند...بر اثر يك سلسله فعل و انفعالات شيميايي تبديل به الماس ميشوند و چه قيمتي پيدا ميكنند....زغال سنگ كجا و الماس كجا....ما آدمها هم مثل زغال سنگيم..يعني ارزش چنداني نداريم مگر اينكه تحت فشارهاي دنيا.آتش عشق خدا در دل و جانمان جاي گيرد و اينجاست كه چه عروج و صعودي پيدا ميكنيم...!!!

 

شبي خواب ديدم با خدا كنار ساحل قدم ميزنم..رد باي هر دوي ما روي ساحل بود ..وقتي به گذشته برگشتم و به گذشته نگاه كردم ديدم در موقع سختي ها فقط يه رد با كناره ساحله ..بعد به خدا گله كردم و گفتم:خدايا چرا موقع سختي منو تنها گذاشتي ؟خدا لبخندي زدو گفت:فرزندم تو در ان موقع بر دوشه من بودي...!!

 

برای آدم نابینا ، شیشه و الماس فرقی نداره پس اگه كسی قدرتو ندونست فكر نكن تو شیشه ای, اون نابیناست...!!

 

این روزا میگذرن ولی من از این روز ها نمیگذرم...!!

 

کسی که یک بار رفته اگر هم برگرده یادت باشه دیگه راه رفتن رو یاد گرفته....!!

 

تا که پرسيدم ز منطق، عشق چيست در جوابم اينچنين گفت و گريست ليلي ومجنون همه افسانه اند عشق تفسيري ز زهرا و عليست..!!!

 

استاد سر کلاس گفت کسي خدا رو ديده؟ همه گفتند : . . . نه . . . !
استاد گفت کسي صداي خدا را شنيده ؟ همه گفتند : . . . نه . . . !
استاد گفت کسي خدا را لمس کرده؟ همه گفتند : . . . نه . . . !
استاد گفت پس خدا وجود ندارد
يکي از دانشجويان بلند شد و گفت :
...کسي عقل استاد را ديده ؟ همه گفتند : . . . نه . . . !
دانشجو گفت کسي صداي عقل استاد را شنيده ؟ همه گفتند : . . . نه . . . !
دانشجو گفت کسي عقل استاد را لمس کرده ؟ همه گفتند : . . . نه . . . !
دانشجو گفت پس استاد عقل نداره... !!!

 

اولين حرفي كه به بچه ها تو مدرسه آموزش ميدهند حرف الف است.....و تا.الف. را ياد نگيرند حرفهاي ديگر را ياد نخواهند گرفت.....خدا هم الف هستي است.....و تا انسان با ايت الف آشنا نشود با هيچ چيز آشنا نميشود.نه با خود.نه با دنيا.نه با زندگي.ونه با هيچ چيز ديگر....از همين رو بود كه حضرت امام فرمود::: ناخوانده الف به ياء نخواهي ره يافت...!!

 

یه روز یه دوستی رفت عیادت دوستش که شنیده بود پاهاش شکسته....وقتی رفت پیشش ازش سوال کرد که چی شد که پاهات شکست؟دوستش گفت: اون راه پله ای پشت سرته میبینی؟یه نگاه کرد به پشت سرش گفت:آره...دوستش گفت من یه لحظه ندیدمش.برای همین خوردم زمین پاهام شکست.......نتیجه اخلاقی::::دنیا مثل همون راه پله میمونه...اگه ببینیش...خوب هواست بهش باشه...تورو بالا میبره...ولی همین دنیایی که میتونه تو رو بالا ببره...اگه ازش غافل بشی...میتونه تو رو با سر به زمین بزنه...!!

 

در پست های دیگر ادامه دارد....

 

 

شب های قدر!شب فاطمه /قدر خدا!

 

انیس قلب خود تنها خدا کن        خدا را در دل شبها صدا کن

ز خوف حق چو اشکی را چکاندی      به حال این رفیقت هم دعا کن

 

فرار رسیدن شب های توبه ، شب های قدر و فرار رسیدن سالروز شهادت مولای متقیان ، حضرت علی (ع) خدمت تمامی عاشقان و دل سوختان آن حضرت،تسلیت میگویم.ایشاالله همه شما عزیزان حاجت روا شید.التماس دعا.

چشم ما و عنایت حیدر، دست ما و کرامت حیدر. یا علی

 

چند حکایت جالب و خوانندنی!

 مردی زیر باران

مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود!!

مسافر فریاد زد : هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب داد : میدانم

مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟

مرد گفت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی

زائوچی در مورد این داستان می گوید :

خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند

آیا خدا وجود دارد؟

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند
و وقتی به موضوع خدا رسید، آرایشگر گفت : “من باور نمیکنم خدا هم وجود داشته باشد”.
مشتری پرسید: “چرا باور نمیکنی؟”
آرایشگر جواب داد: “کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد، به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود میداشت نباید درد و رنجی وجود داشت. نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میداد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.”
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد. چون نمیخواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “میدانی چیست! به نظر من آرایشگر ها هم وجود ندارند!”
آرایشگر گفت: “چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم.”
مشتری با اعتراض گفت:” نه. آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند. هیچکس مثل مردی که بیرون است. با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”
آرایشگر: “نه بابا! آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.”
مشتری تائید کرد: “دقیقاً نکته همین است، خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند، برای همین است که این همه درد و رنج در دنبا وجود دارد!”

 سقراط حکیم(خیلی جالبه)!

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متآثر است. علت ناراحتی اش را پرسید.
پاسخ داد: “در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خود خواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.”
سقراط گفت: چرا رنجیدی؟
مرد با تعجب گفت: “خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.”
سقراط پرسید: اگر درراه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می پیچد آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟
مرد گفت: “مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم . آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.”
سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی آیا انسان تنها جسمش بیمارمی شود؟ و آیا کسی که رفتارش نا درست است روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکری و روان نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هروقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیماراست.

معلم و درس اخلاق!!!!

معلّم یک کودکستان به بچه‌هاى کلاس گفت که می‌خواهد با آن‌ها بازى کند. او به آن‌ها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکى بردارند و درون آن، به تعداد آدم‌هایى که از آن‌ها بدشان می‌آید، سیب‌زمینى بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.
فردا بچه‌ها با کیسه‌هاى پلاستیکى به کودکستان آمدند. در کیسه بعضی‌ها ٢، بعضی‌ها ٣، بعضی‌ها تا ۵ سیب‌زمینى بود. معلّم به بچه‌ها گفت تا یک هفته هر کجا که می‌روند کیسه پلاستیکى را با خود ببرند.
روزها به همین ترتیب گذشت و کم‌کم بچه‌ها شروع کردن به شکایت از بوى ناخوش سیب‌زمینی‌‌هاى گندیده. به علاوه، آن‌هایى که سیب‌زمینى بیشترى در کیسه خود داشتند از حمل این بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته، بازى بالاخره تمام شد و بچه‌ها راحت شدند.
معلّم از بچه‌ها پرسید: «از این که سیب‌زمینی‌ها را با خود یک هفته حمل می‌کردید چه احساسى داشتید؟» بچه‌ها از این که مجبور بودند سیب‌زمینی‌هاى بدبو و سنگین را همه جا با خود ببرند شکایت داشتند.
آنگاه معلّم منظور اصلى خود از این بازى را این چنین توضیح داد: «این درست شبیه وضعیتى است که شما کینه آدم‌هایى که دوستشان ندارید را در دل خود نگاه می‌دارید و همه جا با خود می‌برید. بوى بد کینه و نفرت، قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوى بد سیب‌زمینی‌ها را فقط براى یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می‌خواهید بوى بد نفرت را براى تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟»

نتیجه اخلاقى داستان
کینه هر کسى را که به دل دارید بیرون بریزید وگرنه باید آن را تا آخر عمر با خود حمل کنید. بخشیدن دیگران بهترین کارى است که می‌توانید بکنید. دیگران را دوست بدارید حتى اگر آن‌ها شما را دوست نداشته باشند.

گناه کبیره!!!

روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت:

“خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ “

خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت:

“تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است”

آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد روحانی گفت:

“خداوندا نمی فهمم؟!”

خداوند پاسخ داد:

ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!

 

سلامی دوباره!(راستی ولادت فاطمه زهرا  س مبارک)

                                   

سلامی گرم به همه مهربونا.شرمنده یه مدتی نمیشد آپ کنم!و از این به بعد کم تر میتونم آپ بزارم .ولی اشکالی نداره من همچون کوه پا برجام....دوستان هرچند یه روز از ولادت بی بی دوعالم فاطمه زهرا گذشت ولی به همه مادرای مهربون و همه خانومای زحمت کش از جمله مادر عزیز خودم تبریک میگم.

                            

مادر ای معنی ایثار تو گل باغ خدایی

توی روزگار غربت با غم دل آشنایی

مینویسم ازسرخط مادر ای معنی بودن

مینویسم تا همیشه توئی لایق ستودن

روزت مبارک فرشته خلقت...

ܓܨای ای ای قابل توجه!!!ܓܨ

 

یه بوق و یه ترمز و یه بفرماکجا میری بیا سوار شو حالا !!
نه نمیام از اونو اصرار از اینآخر نشست رو صندلی تو ماشین !!
راستی چی شد که پا رو ترمز گذاشت؟! بهتر بگم پا رو  گل رز  گذاشت !!
یا این یکی با نمی خوام نمیام  چی شد که با پای خودش رفت تو دام ؟
از نظر راقم اين نوشتهاين معظلي كه خيلي خيلي زشته
داره يه دونه علت اساسيكه ميشه مربوط به روانشناسي !
اون علت اساسي كه عينيهدور شدن از تربيت دينيه  !
قديمترا خونواده وزين بودپيرو احكام و خد ا و دين بود
بچه هاي خونه مودب بودند همه تو خونه اول شب بودند
وقت اذان پدر با يه قلب شاد به گل پسرش وضو رو ياد ميداد
سجاده اي و مهري و نمازيبچگي و نماز و فكر بازي!

پدر مقيد به كلام دين بودپسر به تقليد پدر چنين بود !
دختر خونه هم كه خوب مي فهميدبه دور مادرش همش مي چرخيد !
مادر و دختر شبيه هم بودندهر كجايي هميشه با هم بودند!!!
براي دختر مادرش ملك بود
تو هر چي مادر بهترين و تك بود !
مادر براش معلم حيا  بود مونس دل تنگي و غصه ها بود !
مثلي بود يه روزي روزگاريمي گفتن اونو وقت خواستگاری!!
ميخواي بدوني چه جوريه دختر ؟! نگاه كنيد به خلق و خوي مادر !!
!دختر به مادرش ميره هميشه به غير از اين هر چي بگي نميشه !
مادر "عمل"  به احكانم دين مي كردبه دخترش هم انو تلقين ميكرد !!
خونواده مدرسه تربيتجاي شناخت ثواب از معصيت !!
از روي عرق ديني با روح پاكمواظبت ميكردن از يك ملاك !!!
ملاكشون بد بودن گناه بود كه هر كي توش افتاده رو سياه بود !
مي گفتن از گناه كه خيلي زشتهكه عامل دور شدن از بهشته !!
با پسرا اينو ميگفتن هر دمخيره نشو تو صورت نا محرم !!
گاهي براي دخترا مي گفتن"حيا " همه چيزه براي هر زن !!
اين جملات هميشه تكرار ميشد به روي اون هميشه اصرار ميشد !!
تا كه شوند بچه ها با شخصيت حساس باشند به ذره اي معصيت !!!
خلاصه مامان با باي قديميبا كم سوادي همگي صميمي!!!
از كودكي با لحني عاميانهآموزش دين ميدادن تو خانه !!
درست و يا غلط اونا اين بودنبه دنبال دستورات دين بودن !!
روش اونها گر چه داشت انتقادبه دين عمل ميكردن از اعتقاد !!!!
گر چه گهي  افراط تو كارشون بوداما خدا هميشه يارشون بود!!!
چون همه چيز رو برا او ميخواستنرزق و روزي رو با وضو ميخواستن! !!
چون پاك پاك بود نيت دلشونلطف خدا هم بود شاملشون !!!
دستشون از سواد اگر خالي بود تلاش اونها ثمرش عالي بود! !!
حاصل اونها والدين ما هاستكه مهرشون هميشه تو قلب ماست!!!
اما حالا به اسم با سوادي رفته به سر ها كلاه گشادي !!!
به اين بهانه كه قديم قديم بودبه جاي مبل و صندلي گليم بود!!!
قديمي ها مردمي خسته بودند تعصبي با فكر بسته بودند!!
روش تربيتيشون خوب نبودمثل حا لا علمي و مكتوب نبود !!!!
به اين بهانه كه بايد به روز شدبه دنبال اينترنت و نيوز شد !!
تربيت دينيو وا گذاشتن جاش تربيت مصنو عي رو كاشتن!!!
محتوا بي رنگ شد و پر رنگ نمامثل هنر پيشه هاي سينما!!!
رنگين كموني سر و روي همه لفظ قلم شد گفتگوي همه !!!
تربيتي كه محورش : كلامه شاه بيت اون : مرسي !! عرض سلامه !!!
زبون نميخواد كنار دل باشه دلش ميخواد همينجوري ول باشه!!!
اين تربيت مصنو عيه دلي نيستجذاب براي مجنون و ليلي نيست!!
جدا شدن از تربيت ديني حاصلشو ميبينم و ميبيني !!!
قهقه زن ميزنه پيش مردا لوس ميكنه مرد خودشو تو زنها !!!
با كلام قشنگ گناه ميكنند جووني رو مفتي تباه ميكنند !!!
تربيت ديني كه ميشه مفقود هرزه علف رشد ميكنه خيلي زود !!!
دين نباشه پا روي ترمز ميره در واقع اين پا رو  گل رز  ميره !!
قدر خودش رو هم نميدونه رز جواب ميده به هر چي بوق و ترمز !!
دين نباشه  رز  نداره بهاييجز تو ماشين هرگز نداره جايي!!!
نتيجه اين همه صحبت اينه(( راه نجات تربيت دينيه ))  !!
منتها اين تربيت دل افروزاگر هماهنگ بشه با علم روز !!
افراط و تفريط و ز جا ميده هلميشينه جاشون بنام :  تعادل !!!
"خير الامور اوسطها" ( شاهدا )   فرمايش رسول .ص. بود بهر ما!

  بهترین کارها ( متعا دلترین )

------------------------------------

برگرفته از وبلاگ جناب عباس تمرتاش

ܓܨسختی هاتو درک میکنه...ܓܨ

بدونید همیشه یکی هست که همه احساسات تو عزیزمو درک کنه! 

فاطمه ام .س. دختر پیغمبرم سلام من به تو عزیز خواهرم !

من میشناسم تو رو که با احساسیتو چی عزیز؟!  تو هم منو می شناسی ؟!

حتما" منو میشناسی ای خواهرممی دونی که چقدر تو رو دوست دارم !

دوست دارم چون پاکی و جوونیدوست دارم چون اهل آسمونی !!!

چون که جوونی آسمونی هستیای خواهرم توی دلم نشستی !

هر جوونی اگر چه بختی داره من میدونم جوونی سختی داره !!!

من میدونم با عشق و با توکل چه سختی ها که می کنی تحمل !!!

من می دونم چی میگذره تو دلت با خبرم از غم و از مشکلت !!!

وقتی یکی دو شخص بی اراده می رنجونن تو رو با صد افاده !!!

اون لحظه ای که میشوی تمسخر میگن که خیلی املی با چادر !!!

بذار کنار اون روسری و مانتوبریز بیرون یه خورده از مو هاتو !!!

تو این زمان و دوره تجددباید بری فقط بدنبال مد !!!

مد لباس و بگیر از فرانسهچادر و مانتو هر دو بی کلاسه !!!

اون لحظه که تو رو ز خود میروننبا حرفاشون دلتو میسوزونن !!!!

اون لحظه دوست داری که با من باشی مثل یه گل وقت شکفتن باشی !

میخوای تو قلبت منو مونس کنی وقت هجوم غم منو حس کنی !!!!

من میدونم چی میگذره تو دلت. با خبرم از غم و از مشکلت !!

دوست داری با عفت و محجوب باشی عزیز باشی ! خانم باشی !  خوب باشی !!

اهل نمازی و نماز یه گنجه  دوست نداری خدا ازت برنجه !!

اما تا میری بگیری وضو رو میشنوی نیش حرف این و اونو !!

میگن نگاش کنید تو عصر اتم اینجا رو اشتباه گرفته با قم !!!

تو دوره کامیوتر و موبایلوضو چیه نماز چیه بی خیال !!!

الان میشه سفر توی فضا کردبا مهر و تسبح چی میشه هوا کرد ؟!!

بی خبر از ماورای طبیعت   با چشم بسته به روی حقیقت !!!

هر چی میخوان میگن به تو و دینتمن به فدای اون دل غمینت !!!

اون لحظه که تو رو ز خود میرونن با حرفاشون دلتو میسوزونن !!!

اون لحظه دوست داری که با من باشی مثل یه گل وقت شکفتن باشی !!

میخوای تو قلبت منو مونس کنی وقت هجوم غم منو حس کنی !!!

من میدونم چی میگذره تو دلت با خبرم از غم و از مشکلت !!

گاهی اوقات تنگ میشه دست و بالت  اون لحظه من خبر دارم ز حالت !!

به مدرسه یا که دانشگاه میری تا اونجا گاهی پیاده راه میری !!

با هر قدم که بر ر میداری از جا بیشتر فرو میری به فکر فردا !!

هی میگی زندگی من چی میشه آخر بندگی من چی میشه ؟!!

آینده من سفیده یا سیاه مومنه همسرم یا اهل گناه ؟!!

اون لحظه که اشگت میاد رو گونه این غصه ها جونتو می سوزنه !!

اون لحظه دوست داری که با من باشی مثل یه گل وقت شکفتن باشی !!

می خوای تو قلبت منو مونس کنی وقت هجوم غم منو حس کنی !!

هر جوونی اگر چه بختی دارهمن میدونم جوونی سختی داره !!!

اگر چه سخته اما با تحمل اگر کنی تو بر خدا توکل !!

تا که میگی یا فاطمه یا زهرا .س. بدون که من پیش توام همون جا !!

من همه جا همیشه با تو هستم تو دستای تو هست همیشه دستم !!!

(شاهد ) به این بهانه نوکری کرد . فاطمه .س. هم الحق مادری کرد !!!

------------------------------------

برگرفته از وبلاگ جناب عباس تمرتاش


چند مطلب  و حکایت زیبا وخواندنی(ازش نگذرید) !!

از فاطمه اکتفا به نامش نکنیدنشناخته توصیف مقامش نکنید

سلام به همه بزرگواران.ايام فاطميه رو به همه تسليت ميگم.لطفا برای مادر عزیزم که در بیماری به سر میبره دعا کنید.و به نیت شفای همه بیماران از جمله مادرم ۵ بار سوره حمد بخونید.ممنون.التماس دعا

فرعون و شیطان!!

ابلیس وقتی نزد فرعون آمد وی خوشه ای انگور در دست داشت و تناول می كرد.

ابلیس گفت :هیچكس تواند كه این خوشه انگور تازه را خوشه مروارید خوشاب ساختن ؟

فرعون گفت : نه

ابلیس به لطایف سحر ، آن خوشه انگور را خوشه مروارید خوشاب ساخت .

فرعون بسیار تعجب كرد و گفت : اینت استاد مردی كه تویی !

ابلیس سیلی یی بر گردن او زد و گفت :

مرا با این استادی به بندگی حتی قبول نكردند ، تو با این حماقت ، دعوی خدایی چگونه می كنی ؟؟!!

 

 

 

برنامه نویس و مهندس!!(حتما بخونید!!ههه)

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.

برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم.

مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند!!برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد:

«فاصله زمین تا ماه چقدر است؟»

مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت:

«آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟»

 برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد واطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.

 بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد.

برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت:

 «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید ...!!!!!!!ههههه

 

 

باهوش ترین زن دنیا!!!!

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.
قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم. 


خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، ۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم! خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد!!


آرزوی اول خود را گفت؛ .......   من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم!!


قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی!!
خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.


بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم!!

قورباغه به او گفت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.
خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.


آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد!!!!!!!


خانم گفت؛
می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!!!!!!!!!(عجب)!!!

 

 

خدابا با من حرف بزن!!!

 

مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن؟؟

یک سار شروع به خواندن کرد!! اما مرد نشنید!!

فریاد برآورد: خدایا با من حرف بزن؟؟

آذرخش در آسمان غرید!! اما مرد گوش نکرد!!!

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار تو را ببینم ؟؟؟

ستاره ای درخشید!! اما مرد ندید!!!

مرد فریاد کشید: یک معجزه به من نشان بده؟؟؟

 نوزادی متولد شد!! اما مرد توجهی نکرد!!

پس مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا مرا لمس کن و بگذار بدانم که اینجا حضور داری؟؟؟

در همین زمان خداوند پایین آمد و مرد را لمس کرد!!!

 اما مرد پروانه را با دستش پراند و به راهش ادامه داد.....!!!!!!

 

 

رمز موفقیت!!!!!!!!

 

مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید که چیست. سقراط به مرد جوان گفت که صبح روز بعد به نزدیکی رودخانه بیاید.

هر دو حاضر شدند. سقراط از مرد جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود. وقتی وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید سقراط با زیر آب بردن سر مرد جوان، او را شگفت زده کرد.

مرد تلاش می کرد تا خود را رها کند اما سقراط قوی تر بود و او را تا زمانی که رنگ صورتش کبود شد محکم نگاه داشت. سقراط سر مرد جوان را از آب خارج کرد و اولین کاری که مرد جوان انجام داد

کشیدن یک نفس عمیق بود. سقراط از او پرسید::

" در آن وضعیت تنها چیزی که می خواستی چه بود؟"

پسر جواب داد: "هوا"

سقراط گفت:" این راز موفقیت است!!

 اگر همانطور که هوا را می خواستی در جستجوی موفقیت هم باشی بدستش خواهی آورد" رمز دیگری وجود ندارد!!!

 

 

مرد کور!!

 

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.

او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد: 


 امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم  !!!!! 


 وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است. حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید!!


 

 

''شجاعت یعنی چه؟''

 

محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود :

 '' شجاعت یعنی این ''

و برگه ی خود را سفید به مسئول تحویل داده بود و رفته یود ! اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون ...استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند !!

فكر میكنید اون دانش آموز چه كسی می تونست باشه؟

.

.

.

.

 

!!!دکترعلی شریعتی!!!

 


ܓܨسلامي به همه مهربونا و عزيزانܓܨ

 

و سلام به همه کسانی که به بنده لطف میکنن و مدتی از وقتشونو در این وبلاگ میگذرونن .من همه سعی ام و میکنم که مطالب جالبی بزارم که مشتاق خوندن باشید نه این که یه نیم نگاه کنید یا اینکه فقط به شکلک نگاه کنید  .اکثر مطالب و اشعار برگرفته از اشعار بسیار زیبای جناب عباس تمرتاش هست که خیلیی ها مشتاق خوندن این اشعار هستن و واقعا خودم به شخصه هر اشعاریو ممنکه ۳ یا ۴ بار یا حتی بیشتر بخونم .این پستم تشکر از دوستای عزیز و همه مهربون هایی که با حضورشون به این وبلاگ معنا میدن و باعث میشن که با انرژی بیشتر پستامو آپ کنم .يه تغييري هم در قالب وبلاگ انجام دادم كه خوشحال ميشم نظراتونو بدونم و يه چيز مهم كه من يادگرفتم اينه كه به وبلاگي سر زدم و ديدم مدير محترمش به تك تك كامنتها زير خودشون با احساس قشنگي جواب داده و اين خيلي خوشحالم كرده .و خوشحالم كه به اين وبلاگ سر زدم .البته من جواب همه كامنت هارو ميدم ولي سعي ميكنم هم  زير كامنت جواب بدم و هم اگر سايتي گذاشتن حتما سر بزنم .ممنون از حضور گرمتون.يا علي.

                                           

 

               

مانکن ها آب شدند!!!!

اگر روزی مانکن ها بتوانند حرف بزنند

                                                          

                                        حتمــــــــا بخونـیـــــــد

 

روزی به مانکن در مغازه فکر می کردم.دلم برایش سوخت.مجبور بود با هر ژستی که مغازه

 

 دار بخواهد و هر لباسی که باز هم مغازه دار بخواهد و خریدار را جذب کند دم در بایستد و 

 

 چه چشم هایی که باید به او بنگرند.و جالب این است که مشتری وقتی لباس را تن

 

مانکن می پسندد و برای خرید وارد مغازه می شود تمایلی ندارد همان لباس تن

 

مانکن را استفاده کند.و حتی برای پُرُو یک لباس تمیز همانند آن را از مغازه دار

 

درخواست می کند!

 

 

فکر کنم اگر روزی مانکن ها بتوانند حرف بزنند دلشان از چشم هایی پر خواهد

 

بود که وجودشان را ذره ذره برسی کرده اند.از نگاههایی خواهند گفت که زیر لب

 

 در مورد اندامشان چیزی گفته اند و آنها را به استهزاء گرفته اند!یا اگر اجازه داشتند

 

از خجالت آب شوند  مانکنی نمی ماند.همه آب می شدند!

 

 

به این فکر افتادم  فرق دختر مسلمان بدحجاب با مانکن در مغازه چیست؟

 

آن ها در ویترین خیابان ها و پیاده روها با لباس های مختلف و رنگارنگ

 

 خود را به نمایش چشم هایی می گذارند که نمی دانم چه طور به این چشم ها

 

 اعتماد می کنند؟نمی دانم چه طور حاضر می شوند مریض دلان هوس باز

 

 از زیباییشان به این راحتی! لذت ببرند؟ چه طور می توانند کرامت انسانی خود را

 

 زیرپا بگذارند و به عنوان کالا بین چشم ها و دلهای هرزه ردّو بدل شوند!

 

به نظر شما گل رز زیبا نیست؟گل محمدی چه طور؟

 

و خداوند برای محافظت از این زیبایی و لطافت،خارهایی در ساقه شان قراد داده.

 

 به نظر شما مروارید می توانست در دریا زیبا بماند اگر در پوشش سخت صدف نبود.

 

شاید فسیل می شد!شاید در دل نهنگی می پوسید!و نهنگ می شد همان نامحرمی

 

 که نامرد هم بود!وآن وقت ارزشش را چه کسی می فهمید؟اصلا کسی می دانست

 

 چیزی به نام مروارید هست؟

 

 

           خداوند سرچشمه زیبایی هاست و  هر چه را که زیباتر  و ظریف تر 

                                                           و

           لطیف ترآفریده  برای  حفاظتش هم بیشتر دقت نموده است.

                                                             

 

خدواند دختر را لطیف آفرید و در لایه های درونی وجودش عشقی نهاد تا

 

انسانیت معنا پیدا کندو برای کرامت او و نشان دادن ارزش والایش از

 

او خواست تا خود را از نامحرم  بپوشاند.

 

                   و حجاب صدفی شد برای نگهبانی از زیباترین موجود خدا 

 

                                                                 تا     

 

                                      کرامتش ،عزتش و ارزشش حفظ شود.

 

                      

 

ܓܨغنچهܓܨ

ܓܨغنچهܓܨ

 

غنچه ، یه پوسته ای اطراف خودش داره،که همون پوسته حافظشــــ . . . حجابشـــــ . . .

 

هیشکی حاضر نیس غنچه رو بچینـــــِـ !!

 

 

اما همین غنچه ، وقتی پوسته رو کنار زد .... اون حجاب و حفاظ کنار رفت .... یه خودنمایی کرد

 

یه عطر و بویی از خودش ساطع کرد .... جلوه و جمالی از خودش نشون داد...

 

همه هوس چیدنشُ میکنن . . .!!!

 

 

و میچینندش . یه چند صباحیم بهش میرسن . . .  اما چار روز دیگه پژمرده میشه

 

همونا که چیدنش با دست خودشون میندازنش دور . . . یه گل تازه تر رو

 

جایگزین میکنن!!!!!!!!!! 

 

حالا انتخاب با خودتــِ . . . میخوای غنچه بمون . . . میخوای وا شو . . .؟؟!!!!

 !!هههه

 

کاش سال نویه امسالمون خدایی باشه!!

                                 

www.myloveis-shaghayegh.blogfa.com

 

وقتیکه سال عوض میشددلم سوختدلم برای کشت و حاصلم سوخت!

هر کسی از حاصل خود راضی بوداما کلاه من پیشم قاضی بود !

برای خرمنی که انباشته امچه "حق هایی" زیر پا بگذاشته ام !!

"حق خدا " که حق برترین بودنکردمش ادا که حق دین بود !

تو ده تا جمله ام دوتاش قسم بودوقتی ز دل نبود دروغ به هم بود !!

" وقتی خدای من خدای واهیستحاصل من خرمنی از "سیاهیست" !

وقتی که سال عوض می شد حالی بودزمان عید و وقت خوشحالی بود !

جلوی چشم هر کسی گل یاساما جلوی چشم من " حق الناس " !!!

"حقوق همسایه و حق همکاربه زیر پا گذاشته ام چه بسیار !!!

"سفره هفت سین و دو شمع روشنگویا که می گفتند دو تایی به من :

"هر دوی ما به عشق هم روشنیمنور وجود خود به هم افکنیم !

اگر چه عمر ما کم است و کوتاه یک لحظه بر نداریم از هم نگاه !!

"تو شعله ها گرچه رسد مرگ ماآب میشه کم کم این دل تنگ ما !

"ولی به پای حق هم می ایستیم گر چه سحر که میشه دیگه نیستیم !!

"قصه این دو شمع فوق العاده بیادم آورد " حق خانواده " !!!

حقی بزرگ بنام زیبای "عشقکه تا به حال نریختمش پای " عشق " !!

با صلوات که شوری در دل افکند خبر رسید عید است و و قت لبخند !!

بانگ صلوات چون " ز جان بلند شد وجدانم از خواب گران بلند شد " !!!

"رفتم کنار همسرم نشستم بت غرور را در خودم شکستم " !!!

گفتمش عید آمد و و قت مستی بهار من از این به بعد تو هستی " !!!

از این به بعد همیشه در سپاسم فصلی بجز بهار نمی شناسم " !!!

مرغ دل و پر ز قفس میدهم حقوق دیگران و پس می دهم" !!!

" از این به بعد می خوام بشم بهاری با هم باشیم مثل دو تا قتاری" !!

"مثل همین دو شمع عاشق باشیمکنار هم همیشه عاشق باشیم" !!

چون عمر شمع است عمر کوتاه ماالهی حق همیشه همراه ما" !

" روز از نو روزی از نو با یاد حقبه امید کمک و امداد حق !!

( شاهدا) سال کهنه رفت و عید شدنوبت امتحانات جدید شد "

 ------------------------------------------

برگرفته از وبلاگ جناب عباس تمرتاش

سلام.عیدتووون مبارکــــــــــــــ

 

یا مقلب القلوب و الابصار  یا مدبر الیل و النهار  یا محول الحول و الاحوال  حول حالنا الی احسن الحال  برحمتک یا ارحم الراحمین

 ددددییننگگگ دیینگگ دییننگگگگ

 منو عشقم

سال نو مبارکـــــــــــ

امروز من بدونه اجازتون دفتر ۳۶۰ برگتونو بدون اجازه دادم به خدا که براتون بهترین تقدیرو نقاشی کنه ببخشیدااا.نوروزتون مبارک

 

------------------------------

 

 نیمه اسفند که خودت میدونی یعنی نظافت و خونه تکونی !!

عید میومد و وقت خوشحالی بود دیگه زمان شستن قالی بود!!

به همراه گرد و غبار منزل شسته می شد کدورتا هم ازدل !!

نه مثل حالا  که دکور میزنندهی به سرهمدیگه"غر" ! میزنند!!

رونق تو خونه هست ولی صفانیستصفاکه نیست دیگه نورخدانیست!!

رسمی که چون شمعی نداشت تکلفتجملات" به شعله اش کرده پف !!

" یادش بخیر رسم و رسومی داشتیماین سنتا رو همه دوست می داشتیم !!!

بوی بهار میاد و " بوی نوروز مرغک دل پر زده سوی نوروز !

سفره هفت سینی و قرآنی بود خدا خدا ذکر هر ایرانی بود " !!

لحظه سال تحویل چه ساعاتی بود همراه بوسه ها صلواتی بود " !!

" پدر"  که لبخندش و ابراز می کرد زود لای اون قرآنش و باز می کرد !!

می گفت:حالا که قرآن و بوسیدی این اسکناس وبگیراز من عیدی!!

"این عیدی بود موجب بالندگی آموزش دین بود و هم زندگی " !!!

لباس عید لازم نبود نو باشههر کفشی نو باشه و " شبروو " باشه !!

" اما اتوی لباسا عالی بود مهمونیا محل خوشحالی بود!!

" هر دید و بازدید از صمیم قلب بود حرفای زیبا و قشنگ  به لب بود " !!

اما حالا نگاه کنید به" نوروز نگاه کنید به این عید دل افروز !!!

" این عید زیبا رو خراب کرده ایم بس اون و تو رنگ و لعاب کرده ایم " !!!

عیدی هزارمیدیم هزارمی گیریم بدیم ندن!دق می کنیم می میریم!!

صله رحم" بوی پلو " گرفتهرفت و آمد بوی چلو گرفته !!!

" یادش بخیر رسم و رسومی داشتیماین سنتا رو همه دوست میداشتیم !!!

(شاهدا) رسمی اگه منحرف شد چی میشه گفت جز آنکه" آه ! چه حیف شد!!

-----------------------------------

و تبریک ویژه سال نو به عموی عزیزم(جناب عباس تمرتاش گرامی)

چهارشنبه سوری هم چهارشنبه سوریهایه قدیم!!ههه

چارشنبه سوری یادته چه جور بود ؟! حقیقتا" یه جشن و یه سرور بود !

بوته فروش از وسط بیابون بوته می آورد کنار خیابون !

بدو بیا! آی بوته بوته بوته بدو ! که شد بوته تموم سه سوته !!

صبح۲ریال عصر۱قرون!!می فروختبعدازغروب وقتیکه اونهامیسوخت !

سالی یه بار این وروجک پسرها می کشیدند چادر به روی سرها !

قاشق زنا تو هر کوچه " ول " بودند پشت در خونه و منزل بودن !

خنده نگو قهقه غوغا می کرداون شب و این خنده ها زیبا می کرد !

 چارشنبه سوری سنتی قشنگ بودنه جای نارنجک و جای جنگ بود !!

"ترقه ای نبود و رنج دلی که بشنوی نفرین ز هر منزلی

" یادش بخیر رسم و رسومی داشتیم این سنتا رو همه دوست می داشتیم !!!

 --------------------------------------

برگرفته از وبلاگ و از اشعار جناب عباس تمرتاش

 

خستم

میدونید خستگی یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

فقط میگم که خیلییی خستم خیلییییییییییییی

 

همین این پستم همینه...

 ----------------------------------------

L هر روز بر چشمانم قطره اشكي جاريست نميدانم با آن چه كنم /نميدانم آن را در دل خود بريزم يا بيرون كنم نميدانم/ دوست دارم ديگران دردم را بدانندو آگاه شوند /ولي به كسي نميتوانم بگويم جز خدايم جز خدايم جز خدايم   (از خودمه ههه)

(التماس دعا)

 

بی غیرتی مردان یا بی عفتی زنان !!

 


تا حالا فکر کرده اید چرا زن ها بی عفت شده اند؟؟

 یا اینکه چرا مردها بی غیرت شده اند؟

ببه نظر شما اول مردها بی غیرت و بعد زن ها بی عفت شده اند یا بر عکس زن ها بی عفت و

بعد مردها بی غیرت شده اند؟؟

برو ادامه مطلب جوابتو بگیر(حتما سر بزن)

 ادامه ی مطلــــب

ادامه نوشته

چند نکته که سعی کن سر سری نگیریش!!!

خدا...نامحــــــــــرم؟!!!

 

 

تنها جایی که حجاب داشت هنگام نماز خواندن بود !!!

گویا تنها کسی که به او محرم نبود خداوند بود!!

 

---------------------------

 

حجاب =     ح = حریت      ج = جذبه       آ = آبرو و شرف      

 ب = بندگی

-----------------------------

بابا دل باید پاک باشه ظاهر کیــــــــــــــــــــلو چنده؟

 

شیشه ی اتومبیل رو وقتی میخواید پاک کنید نمیشه که فقط داخلش رو پاک کنید . . .

بیرون هم باید پاک بشه در غیر این صورت فایده ای نداره و خوب نمیتونید ببینید . . .

مثه ظاهر و باطن ما آدما !

 نمیشه که فقط دل پاک باشه....

دل پاک ظاهری پاک و میطلبه...

و

عمل انسان ناشی از عقیده ای است كه در دل دارد.

نمی شود كسی دلش پاك باشد و عملش ناپاك.

---------------------------

 رژ لـــــــــــــــب!!!


شوهری که با چند تا تار مــو پیدا بشه . . .

شکـ نکن که با رژ لــب یه نفر دیگه م میره . .

 

جوانان آبکی ، آهنی و طلایی

 آیا میدانید جوانان ۳ دسته هستند؟؟؟

 آبکی وآهنی وطلایی

 آبكى : گروهى همچون آب مى مانند كه از خود شكلى ندارند و در هر ظرفى ، به شكلى در مى آيند و در هر محيطى ، رنگ آن محيط را مى گيرند. اگر مردم بخندند آنها نيز مى خندند، اگر چيزى را بد بدانند، آنها هم بد مى دانند و اگر كارى را خوب بدانند، آنها هم خوب مى دانند.

 

آهنى : گروهى همچون آهن سرسخت و مقاوم هستند، ولى باز شكل و رنگ به خود مى گيرند و ممكن است زنگ بزنند و مقاومت خود را از دست بدهند.

 

 طلايى : گروهى همچون طلا هستند كه در هيچ حال عوض نمى شوند و هيچ حادثه و مشكلى نمى تواند آنها را تغيير بدهد و هميشه اصالت خود را حفظ مى كنند.

 

راستى شما از كدامين گروه هستيد؟

 

گوهر احساس

 

                                                               گوهر احساس

 ای خانم محترم عرض سلام  اجازه می خوام بگویم چند کلام !
کلامی که از سر صدق و صفاست شاهد این مدعا خود خداست !
خواهرم دارم برایت مطلبی ای که در وصف تو فرموده نبی (ص) :

با خبر باشید که زن ریحانه است زن همانند گلی  در خانه است !

ای که از احمد (ص) سفارش گشته ایدر وفاداری ستایش گشته ای !
بی تملق عرض کنم این نکته رو که تو از امثال من هستی جلو !!
اما به شرطی که از نوجوو نی قدر گوهر خودت رو بدونی !!
گوهر شما که خیلی با صفاست همون ( احساس و دل نرم شماست ) !
به همین دلیله که وقت دعا  خیلی زود جاری میشه اشگ شما !
ولی سخته برای امثال ما تا به اوج برسه حس و حال ما !
ما که می گم یعنی ما ( مردا ) باید بکوشیم تا احساسی بشیم شاید !!
اما قربون خدای مهربون که به زن این گوهر و داده آسون !
گوهری که اگه قدرش بدونی میش اونوقت یه زن آسمونی !!
گوهری که اگه پاسش بداری میون عرش خدا  پا میزاری !!
خواهرم وقتی به احساس میرسیتو باغی پر از گل یاس میرسی !
وقتی مرغ روح تو پر می کشه اون با لا ها می ره و سر می کشه !
حیفه که دوباره برگردی پاییندزد و رهزن  زیاده روی زمین !ّ
آسمونا برای تو بهتره . اینجا رهزن  از کفت در میبره !!
مبادا گوهرتو یغما برند دوباره تو رو سوی دنیا برند !!
مبادا با هر کی همنفس بشی حیفه که دوباره تو قفس بشی !!
دوست تو باید که افلاکی باشه مبدا همنشینت خاکی باشی !!
فرقه رنگ و لعاب خطرناکند گول نخور که دوستای سینه چاکند !!
مبادا دنبال زرق و برق بری مبدا روی دیوار لق بری !!!
گوهرتو  مبادا از دست بدی اونو  دست هر چی خود پرست بدی !!
گوهرتو  همه سرنوشتته احساست نردبون بهشته !!!
اگه زود گذر نباشه احساست اگه از خدا نشه دور حواست  !!
گفتم و بازم میگم آی خانماجلوئید جلو تر از امثال ما !!

( شاهد ) از خدا کنون هدیه میخواد عقل و احساس بعد از اون گریه میخواد !

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برگرفته از وبلاگ جناب عباس تمرتاش 

حتما بخون و جواب بده!!!

mahsae-ali 

اولین چیزی که پس از شنیدن شغل دوستان به زبان می آوریم ؟!!!!

 کارمند بانک:

 می تونی یه وام واسه ما جور کنی؟

 مهندس کامپیوتر:

من کامپیوترم ویروسی شده می‌تونی ویندوزم رو عوض کنی؟

 پزشک عمومی:

می‌تونی برای چهارشنبه که بچه‌ام نرفته مدرسه یه گواهی بنویسی؟

دندونپزشک:

 بیا این دندون عقل من رو نگاه کن ببین سیاه شده باید بکشمش

 یا پرش کنم؟

تعمیرکار ماشین:

 این ماشین من نمی‌دونم چرا هی صدای اضافی می‌ده، می‌تونی

 بیای یه نیگا بهش بندازی؟!

بازیگر:

 واسه کسایی که میخوان بازیگر بشن چه نصیحتی دارید؟

مدیر یه جایی:

 می‌شه واسه این بهرام ما یه کار جور کنی؟

موبایل فروش:

آقا این گوشی ۳۳۱۰ مارو می‌شه با ان 95 عوض کنی؟!

معلم:

 این حسن ما یه خورده تو ریاضی‌اش بازیگوشی می‌کنه می‌شه

این پنج‌شنبه‌ی قبل از امتحان ریاضی‌اش شام

تشریف بیارین خونه ما سر راه این اتحادارو هم یه بار براش بگین؟!

نماینده مجلس:

این شهرام ما خیلی پسر گلیه می‌خواد زن بگیره می‌شه کمک کنید

معافی این بچه‌رو بگیریم؟!

کارمند سازمان سنجش:

 سؤالای کنکور سال بعد رو نداری؟

نویسنده:

یه روز بیا سر فرصت قصه زندگیمو برات تعریف کنم کتابش کنی!

معمار:

 این خونه مون باید کفش سرامیک شه و آشپزخونه‌اش اُپن، فکر

 می‌کنی چند روزه تموم می‌کنی؟

طلا فروش:

الان اوضاع سکه چجوریاس؟

اقتصاد‌دان:

بالاخره این بنزین رو می‌خوان چی‌کار کنن؟ یه سوال دیگه: می‌دونی

اصلاً‌ درآمد نفتی ایران چقده؟

وکیل:

من اگه بخوام حضانت بچه‌ام رو بگیرم چی‌کار باید بکنم؟

روان‌شناس:

من الان یه چند وقتیه بچه‌ام شبا جاشو خیس می‌کنه، روزا هم بینبش‌

فعاله، شوهرم هم شیش ماهه خونه نیومده، این اواخر همه

موهاشو کنده بود،‌ خودمم فکر کنم افسردگی گرفتم،

می‌خوام طلاق بگیرم، بعدشم

  خودکشی،‌سم هم تهیه کردم!!!!حالا چی‌کار می‌تونی برام بکنی؟

تایپیست:

 یه پایان نامه دارم ۹۵۸ صفحه اصلاً وقت ندارم تایپش کنم،‌ نظر تو چیه؟

و حالا يه سوال....

 

به يه خطاط بر خوردي بهش چي ميگي ؟

جواب بدههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟mahsae-ali

 

بخش جعبه ها رو بخون ضرر نمیکنی...

جعبه ها

در دستانم دو جعبه دارم كه خدا به من داده است .

خدا به من گفت : غصه هايت را درون جعبه سياه بگذار و شادي هايت را درون جعبه طلايي

به حرف خدا گوش كردم

شادي ها و غصه هايم را درون جعبه گذاشتم

جعبه طلايي روز بروز سنگين تر ميشد و جعبه سياه روز بروز سبكتر

روزي از روي كنجكاوي جعبه سياه را باز كردم

تا علت را بفهمم

در كمال ناباوري ديدم كه ته جعبه سوراخ است و غصه هايم از آن بيرون ميريزد

با تعجب رو به خدا كردم و گفتم : خدايا چرا اين جعبه ها را به من دادي

و چرا ته جعبه سوراخ است

و خدا با لبخند دلنشيني جواب داد

اي بنده ي من جعبه طلايي را به تو دادم تا لحظه هاي شاد زندگي را بشماري

و جعبه سياه را دادم تا تلخي هاي زندگيت را

دور بريزي

و هميشه با شادي هايت شاد زندگي كني .